هميشه همينجوري بوده. اول يه تولد ساده, بعد زندگي و آخرشم مرگ. اينها هميشه بوده و هست و هيچ کس هم نميتونه جلوشونو بگيره. تنها چيزي که ما ميتونيم عوض کنيم چه جوري متولد کردن و چه جوري زندگي کردن و چه طوري مردنه.
تولد, يه اتتفاق ساده که ميتونه حاصل خيلي چيزها باشه: خوبي هايي که تولد رو رويايي ميکنن.عشق و
وفا و محبت, دوستي و صفا و صميمييت. يا ميتونه حاصل خيلي بديها باشه که اون رو تبديل به يه کابوس طولاني ميکنن.
زندگي, ميتونه شيرين باشه, ميتونه تلخ باشه, ميتونه پوچ باشه و هيچ معني اي نداشته باشه. حتماً همه شنيدين يکي از اين شعار هايي که ميگن "اگه تو بخواي ميتوني" يا يه چيزي تو مايه هاي "شيريني .
زندگي بستگي به شيريني نگاهت داره", ولي من ميگم شيرني زندگي دست خود آدم نيست يعني يه بخشي از اون اره, بستگي به طرز نگاهت به زندگي داره ولي خيلي از اتفاق هآي زندگي فقط دست خود آدم نيست که اگر خواست عوضش کنه. زندگي و اتفاقاتش مثل يه نوشته مدادي نميمونن که يه پاک کن برداري و زشتي هاش رو پاک کني و قشنگي هاش رو به همه نشون بدي! زندگي هر کس بازنويس و تکراريست, نوشته شده با خودکار, بايد همه رو بنويسي و نميتوني چيزيش رو پاک کني, ولي در آخر ميتوني بديهاش رو بزاري توي پرانتز, هنوز ميبينيشون و ميتوني دقيق و کامل هر روز بخونيشون, ولي ميتوني وقتي به پرانتزها رسيدي چشمها تو ببندي و به قشنگيهاي بيرون زندان سياه پرانتز فکر کني, تا لحظه هاي سخت خاطره از يادت گزر کنند و دوباره بتوني روشنايي ها رو
مرور کني
دفتر خاطره ام خالي,
سرگزشتم هنوز پوچ,
شايد رفتن و خفتن و ناديدن روز
عبرتي باشد چون صبح و غروب
مرگ, هميشه ساده در کلام, ولي دشوار براي درک کردن بود
اگر تولدت براي ديگرن رويا بود, زندگيت براي خودت شيرين, پس مرگت هم براي خودت سخت و تلخ هم براي ديگران
اگر تولدت براي ديگرن کابوس, زندگيت براي خودت تلخ, پس مرگت هم براي خودت شيرين هم براي ديگران
اگر تولدت يه روياي بهشتي براي ديگران, زندگيت براي خودت سخت, پس مرگت يه فراره, فرار هميشه بد بوده ولي هميشه هم آدم رو راحت کرده. اما فقط و فقط وقتي ميتوني فرار کني که به ديگران, همونايي که دوستت دارن و توروياهات هستن و براشون رويا
ميسازي فکر نکني
زندگي تاريک است
راه آرام و خاموش
انتهايي نامعلوم, ناديده, ناشنوده,
و فقط تجربه است چاره ي سر در گمي ها
و چه شيرين است تجربه مرگ