باد, پيچيد در ترانه ي برگ
برگ, لرزيد از بهانه ي باد
هر کجا برگ خشك بود, افتاد
باغ ناليد و گفت:
"باد مباد!"
در شگفتم, گناه باد چه بود?
برگ, خشکيده بود, باد ربود
باد, هرگز نبود دشمن برگ
مردن برگ, دست باد نبود.
***
زندگي ذره ذره ميکاهد
خشك و پژمرده مي كند چون برگ
مرگ, ناگاه مي برد چون باد,
زندگي, کرده دشمني, يا مرگ?
***
برگ خشکم به شاخسار وجود
تا کي آن باد سرد, برسد
تو هم اي دوست, زره زره مکش!
تا نخواهم که زود تر برسد!
"فريدون مشيری "