خیلی وقته که یه بغض راه گلوم رو گرفته, یه بغض از ظلم, از ظلم روزگار...! بد دشمنیه عشق, بد ظالمیه فاصله, دل تنگی هم عذابیه واسه خودش!! راستی کی میدونه دل تنگی یعنی چی؟ من میگم شاید احتیاج به یک نفر و نبودنش دل ادم رو تنگ میکنه! شاید حرفهاش و صداش به ادم امید بده ولی دستی نباشه دستت رو بگیره و بهت قدرت قدمهای پر امید رو بده!! شما میدونید تلخی زندگی چیه؟ کی میتونه به من بگه که زندگی رو چه طوری میشه شیرین کرد؟ چه طوری میشه تلخی ها و کابوسهای نیمه شبش رو از یاد برد؟ شما بگینو چی به ادمها ظلم میکنه؟ قدم, امید, دل, فاصله, عشق, بغض, روزگار... دیگه چی اشک شبهای عاشق رو در میاره؟