دل من خاک شد و دوش به بادش دادممگر این غم زسرم دور شود
ولی انگار نشد
بگو ای دوست چرا دور نشد؟
جادهاي بود و خانه اي. روزي سياه پوش جواني کوبه ي خانه را زد; ميزبان پرسيد: کيست? او گفت: غم! چه مدت ماندگاري ميزبان دوباره پرسيد. جوان پاسخ گفت: تا آن زمان که راهم دهند. پس ميزبان مهرباني نمود و او را به خانه اش راه داد. در را به او گشود و جوان بساط سفر گسترد. ميزبان هيچ وقت به غم نگفت برو و هيچ وقت نخواست که او برود چون فکر مي كرد او خود روزي خواهد رفت. اما غم که اكنون پيرمرديست, هنوز سياه پوش مينشيند و صحبتهاي ميزبان مهربان را رنگ غم ميزنم.نگو چرا غم نشسته...به هر حال بيرونش کن!!
R.P.
divoone bash ta kamtar gham too sinat bemoone !!!
خوبی خانوم ؟
ممنون که سر زدي و ممنون از يادگاريه زيبات
ببخش که دير اومدم !!!
خیلی خیلی قشنگ بود و جالب خانومی
به تو اي دوست سلام
دل صافت نفس سرد مرا آتش زد
کام تو نوش و دلت گلگون باد
قدري از خويش بگويم که مرا بشناسي
روزگاريست که هم صحبت من تنهاييست
يار ديرينه من درد و غم رسواييست
شاد و سلامت باشي
مراقب خودت باش
فعلا"
.:حورا:.
vali az marge shaghayegh goftan dardnak ast
biayid az gusheye berkeye eshgh bar gozarim
va biyandishim ke zendegi ham zibast
chon marg ba tigheye khunine omid jan girad
..
yadat naravad "ey gol"
ke shaghayegh zibast
""am i really unknown?""
vali az marge shaghayegh goftan dardnak ast
biayid az gusheye berkeye eshgh bar gozarim
va biyandishim ke zendegi ham zibast
chon marg ba tigheye khunine omid jan girad
..
yadat naravad "ey gol"
ke shaghayegh zibast
""am i really unknown?""
كه بگم دوست داشتنم حقيقته براي اعتبار عشق
در قفس ماندم ولي صياد آزادم نکرد
آتش عشقت چنان از زندگي سيرم کرد
...آرزوي مرگ کردم مرگ هم يادم نکرد