. شب را دوست دارم ! چون ديگر رهگذري از کوچه پس کو چه هاي شهرم نمي گذرد تا سر گرداني مرا ببيند
. چون انتها را نمي بينم ,تا براي رسيدن به آن اشتيا قي نداشته باشم
. شب را دوست دارم چون ديگر هيچ عابري از دور اشک هاي يخ زده ام را در گوشه ي چشمان بي فروغم نمي بيند
. شب را دوست دارم : چرا که اولين بار تو را در شب يافتم
. از شب مي ترسم : تو را در شب از دست دادم
!!!!از شب متنفرم ، به اندازه ي تمام عشق هاي دروغين با آفتاب قهرم
....چرا شبها به ديدارم نمي آيد