
باز هم قلمم حس نوشتن کرده
باز هم مرغ دلم ياد پريدن کرده
*
!اي ظلم, اي اشک, اي عشق!! واي از آن عاشق خوش چهره ي محو
*
باز هم شاخه درختي که به رويش بنشستم
پير است و چنين ها چه فزون تجربه کرده
*
!يک ظلم, يک اشک, يک عشق!! اي واي که "يک" بي اثر است
*
باز هم ظلم دگر شانه ي من بگرفته
دست من هم اينک حس غريبي کرده
*
!اي ظلم, اي اشک, اي عشق!! واي از اين وادي تنهايي مهر