در جواني غم تو پير مناجاتم كر
د مادرت فاطمه در سجده ملاقاتم كرد
دست دادم كه كسي جز تو كرم ننمايد
ليك دست كرمت قبلة حاجاتم كرد
تا لب تر شدة مشك لبم را بوسيد
لب خشك تو گرفتار مكافاتم كرد
كودكان حرم شير خدا تشنه چرا؟
عاقبت آب، زمين خوردة ساداتم كرد
علم و مشك من و دست،زهم پاشيدند
دم شمشير تو امروز چه خيراتم كرد
گرية دختركان گرچه دلم را ميسوخت
گرية مشك من سوخته دل، ماتم كرد
تا كه بر پاي تو افتاد دو دست قلمم
حقتعالي مَلَك مُلك سماواتم كرد
هرچه تير است در اين دشت مرا بوسيده
جذبة عشق تو كانون بليّاتم كرد