اشك شب
یک اتفاق, یک احساس, یک جفت چشم عاشق, یک بغض, یک قطره زلال, قطره اشکی از برای عشق! همون اتفاق, همون بغض, همون اشک , همون احساس, اما این بار همراه سکوت, سکوت یک قلب پر از عشق, عشقی تو دل شب ستاره شده بود, دلی که یه تنهایی سکوت و به وسعت شب! "اشک شب" یک مکان دیگه برای شکستن این سکوت!
undefined undefined ماه undefined
YE DOOST GOFT:
:از خود پرسیدم
چه چیز می تواند شیرین تر از حلاوت در آغوش کشیدن معشوق باشد؟
و چه چیز می تواند لذت فدا شدن در راه معشوق را جای گزین شود؟
و چه چیز می تواند بیش از کام معشوق سرمستم و مدهوشم کند؟
و چه چیز می تواند بیش از معشوقم مرا به خود عاشق کند؟
و چه چیز می تواند بیش ازعمق نگاهش مرا در خود غرق کند؟


...و پاسخم دادند،هیچ
نه چیزی جای او را می تواند بگیرد نه چیزی را یارای تقابل با اوست...!چرا که او چیزی در خود برای تو نهفته که چون گنجی گرانبهاست چه بسا بیشتر

:و باز از خود پرسیدم
آن چیست که تا این حد مرا جذب معشوق کرده و به من اجازه تصور و تفکر هیج را جز او را نمی دهد!؟
:و باز پاسخم دادند
عشق
معشوق تو عتشق توست...!و این نیروی عشق است که قوی تر از هر نیرویی قلب تو را به قلب او پیوسته...!

پس با خود عهد کردم دست از عشق بر ندارم.
!و سوگند خوردم لحظه ای بی عشق زندگی نکنم...
undefined undefined ماه ۰
رهايي
رهايي چنان زيباست كه تمامي پديده ها و مناظر اطرافت بسان زيباترين اثر هنري خلقت, نمايان ميشوند
رهايي چنان سبك است كه حتي وزن خود را بسان باري بر دوش حس نخواهي كرد,چه رسد به تعلقات و آرزوهاي الگو گرفته از يكديگر .
رهايي چنان لطيف است كه سايش مولكولهاي هوا را با پوست صورت خود, همچون هديه اي از طرف پروردگار مي ستائي.
رهايي چنان در لحظه حضور دارد كه مسئوليت تك تك لحظات عمر را بر عهده مي گيري.
رهايي چنان شاداب است كه بسان كودكي در مرغزاري وحشي.
رهايي چنان غريب است كه جز به تنهايي خود تكيه نتوان زد.
رهايي چنان عميق است كه حضور خود را تا دروني ترين لايه هاي وجودت حس مي كني.
رهايي چنان ايستاست كه قدرتمندترين نيروهاي منفي ياراي به لرزه درآوردن آنرا هم ندارند.
رهايي چنان خنثي است كه تمامي مصيبتها و موفقيتها را يكسان پاسخ مي گويي.
رهايي چنان رهاست كه خود را قلب و مركز هستي مي داني.
رهايي چنان صفاست كه سفره خود را براي تمامي خلايق مي گشايي.
رهايي چنان وفاست كه نيت خيرت را براي دشمن نيز مي فرستي
رهايي چنان فناست كه جز او را حس نخواهي كرد
رهايي چنان بقاست كه راز جاودانگي خود را در ابديت فاش مي كني.
رهايي چنان لقاست كه در خود وحدتي با ديگران دارد.
رهايي چنان كفاست كه بي نيازي خود را به حاكميت بر كائنات نمي بخشي.
رهايي چنان بلاست! كه فرقي در ميان هست و نيستش نيست.
رهايي چنان سخاست كه ميزاني براي خادمي درگه او نيست.
رهايي چنان عزيز است كه جز او پدري نيست
رهايي چنان دغل است كه مجنون را بر عاقل مي پسندي
رهايي چنان خالص است كه هم درون و هم برون يكجاست.
رهايي چنان فريب است كه فرقي در بود و نبود آن نيست.
رهايي چنان زلال است كه بسان تشنه اي بر جوي, حسرت سيراب شدن باقيست.
رهايي چنان فقير است كه جز روحي, نمانده هيچ باقي!
رهايي چنان فهيم است كه هيچ تنشي را بر تعادل برنمي گزيني.
رهايي چنان دور است كه مفهوم خود را تا بي نهايتش خواهي يافت.
رهايي چنان نزديك است كه گويي هيچگاه دور نبوده.
رهايي چنان سهيم است كه تمام كائنات را از آن خود مي داني.
رهايي چنان غايب است كه با او نيز تنها خواهي بود.
رهايي چنان عاشق است كه هستي را در تماميت خود دوست مي داري
.
undefined undefined ماه undefined
بشنو از ني چون حکايت ميکند
وزجداييها شکايت ميکند
مشنو از ني, ني نواي بينواست
بشنو از دل, دل حريم کبرياست
ني چو سوزد تل خاکستر شود
دل چو سوزد محفل دلبر شود
undefined undefined ماه undefined
...کاش می شد اشک را تهدید کرد
...مدت لبخند را تمدید کرد
...کاش می شد از میان لحظه ها
.....لحظه دیدار را نزدیک کرد
undefined undefined ماه undefined
"يا اباالفضل العباس‌‌‌ "عليه السلام
‌در جواني‌ غم‌ تو پير مناجاتم‌ كر
د مادرت‌ فاطمه‌ در سجده‌ ملاقاتم‌ كرد
دست‌ دادم‌ كه‌ كسي‌ جز تو كرم‌ ننمايد
ليك‌ دست‌ كرمت‌ قبلة‌ حاجاتم‌ كرد
تا لب‌ تر شدة‌ مشك‌ لبم‌ را بوسيد
لب‌ خشك‌ تو گرفتار مكافاتم‌ كرد
كودكان‌ حرم‌ شير خدا تشنه‌ چرا؟
عاقبت‌ آب‌، زمين‌ خوردة‌ ساداتم‌ كرد
علم‌ و مشك‌ من‌ و دست‌،زهم‌ پاشيدند
دم‌ شمشير تو امروز چه‌ خيراتم‌ كرد
گرية‌ دختركان‌ گرچه‌ دلم‌ را مي‌سوخت
‌گرية‌ مشك‌ من‌ سوخته‌ دل‌، ماتم‌ كرد
تا كه‌ بر پاي‌ تو افتاد دو دست‌ قلمم‌
حقتعالي‌ مَلَك‌ مُلك‌ سماواتم‌ كرد
هرچه‌ تير است‌ در اين‌ دشت‌ مرا بوسيده
‌ جذبة‌ عشق‌ تو كانون‌ بليّاتم‌ كرد
undefined undefined ماه ۰
زينب
كربلا شرح بلاي زينبِ
كربلا خاك عزاي زينبِ

اگر زينب آشناي كربلاست
كربلا هم آشناي زينبِ

مهر و خاك كربلا شفا مي‌ده
چون قاطي با گريه‌هاي زينبِ

كربلا با اين همه اُبهّتش
سر نهاده زير پاي زينبِ

اگه خاكش بوي عاشقي مي‌ده
جاي دفن بچّه‌هاي زينبِ
التماس دعا